بارالها ! قلبم را از محبّت نسبت به خودت، ترس از خودت، تصدیق و ایمان به خودت، هراس ازخودت و شوق به خودت، لبریز ساز، ای صاحب جلال وکرامت! [ـ امام صادق علیه السلام]

در سکوت سردبیمارستان
چشمهای تو در نظرم بود
طعم زیتون خام بود وسکوت
چشمهای تو در نظرم بود.
برگ سبزی روی شانه ام افتاد
چشمهای تو در نظرم بود.
یک نفر مرا صدایم  زد.
چشمهای تو در نظرم بود.
درسکوت حیاط راه می رفتیم.
چشمهای تو در نظرم بود.
راه رفته را دوباره برگشتیم.
چشمهای تو در نظرم بود.
وقت بوسه وقت خوب یک دیدار
اه...چشمهای تو در نظرم بود...


کلمات کلیدی: روز نگار، خاطرات، شعرگونه

نوشته شده توسط فرید افروز 89/6/13:: 12:43 صبح     |     () نظر