روز آخر هوا گرم بود.
روز آخر باران نمی آمد.
ابری در آسمان نبود برای دلخوشی من.
روز آخر هوا گرم بود ونگاه او سرد.
حتی نگاهم نکرد.
به زمین خیره شد وگفت :دروغ می گویی.
گفتم :برای آنکه با تو باشم ...
فرصت نداد.
روز آخر...جمله ام ناتمام ماند.